مرحوم کلینى ، راوندى و برخى دیگر از بزرگان به نقل از شخصى به نام ابراهیم فرزند موسى قزّاز - که امام جماعت یکى از مساجد شهر خراسان (مسجد الرّضا علیه السلام ) بود - حکایت نمایند:
روزى به محضر مبارک حضرت علىّ بن موسى الرّضاعلیهما السلام وارد شدم تا پیرامون درخواستى که قبلاً از آن حضرت کرده بودم ، صحبت نمایم ؛ و با کمک ایشان بتوانم مشکلات زندگى خود و خانواده ام را بر طرف سازم .
در همین اثناء، امام علیه السلام در حال حرکت و خروج از منزل بود و قصد داشت که جهت استقبال بعضى از شخصیّت ها به بیرون شهر برود.
من نیز همراه حضرت به راه افتادم ، در بین راه وقت نماز فرا رسید، پس امام علیه السلام مسیر خود را به سمت ساختمانى که در آن نزدیکى بود، تغییر داد.
و سپس در نزدیکى آن ساختمان ، کنار صخره اى فرود آمدیم ؛ و حضرت به من فرمود: اى ابراهیم ! اذان بگو.
عرضه داشتم : صبر کنیم تا دیگر اصحاب و دوستان ، به ما ملحق شوند، بعد از آن نماز را اقامه فرمائید؟
ادامه مطلب ...